به گزارش مشرق، برهان نوشت: سؤال اساسي اين است که آيا روندي که بر ساخت و نمايش سريالهاي تلويزيوني حاکم است با توجه به پشتيباني و خروجي محصولات آن، روند قابل دفاعي است؟
متأسفانه سريالهاي تلويزيوني در رسانهي فراگير به نوعي بيماري مسري مبتلا شده که سطحي زدگي و ساده پسندي را تجويز و ترويج ميکند. تعجب برانگيز است با وجود اين همه ايده و سوژه آن هم در جامعهي آرماني و انقلابي ايران و در عين وجود اين همه تنوع قومي و تفاوتهاي فرهنگي، اقليمي و... سريالهاي تلويزيوني در يک دايرهي بسته و در ميان تعداد اندکي سوژهي نخ نما شده و تکراري در حال دوران است.
براي جامعهاي که بزرگترين انقلاب قرن را آن هم در قامتي فرهنگي و هيأتي مذهبي تجربه کرده و هزار و يک فراز و نشيب از جمله جنگ 8 ساله را با مظلوميت، ايستادگي، معجزه، رشادت و ايثار از سر گذرانده عجيب، غريب و مشکوک نيست که برنامهسازانش جذابترين قالب رسانهاي يعني سريالسازي تلويزيوني را از روي ايدههاي فيلمهاي درجه 3 هندي، هاليوودي و غربي کپيبرداري کرده و آن را به نازلترين صورت بصري و بدون رعايت حداقل استانداردهاي تصويري و کيفي مناسب به مخاطب بيچاره تحويل دهند؟
به نظر ميرسد نوع سريالهاي تلويزيوني، روند ساخت و پرداخت و عقبهي تصويب کننده و تصميم گيرندهي آنها را ميتوان در چند فاکتور و شاخصه خلاصه کرد:
خنثي سازي، درد بيدردي، تکرار سوژههاي بيدردسر و سري سازي آدمهايي که تبديل به نيروهاي مادام العمر اين حيطه شدهاند که کارشان را در کمترين و بيهزينهترين شکل ممکن – البته به لحاظ هزينههاي فکري، عقيدتي و نه مالي و امکاناتي- انجام ميدهند و طوري فيلم و سريال ميسازند که آب از آب تکان نخورد و نه به کسي بربخورد و کسي برنجد و نه اتفاقي بيفتد و چه بهتر که 100 فيلم و سريال به نمايش درآيد و در آن ميانه حتي يک سؤال هم براي کسي پيش نيايد که من که هستم و از کجا آمدهام و به کجا ميروم. انقلاب چيست، عدالت کدام است و آرمانهاي امام(ره) و امت در چه حال است و يقهگيريهاي مستضعفين از سرمايهداران زالو صفت چه شده است و... .
حقيقت تلخ آن است که اين آرمانهاي بلند که اساساً انقلاب اسلامي مردم ايران براي پيگيري، زنده کردن و رديابي آنها شکل گرفته، در سيطرهي روح خنثيگري، سطحي زدگي و بيهويتگرايي سريالهاي تلويزيوني که بيشتر از جنس سوژههاي تکراري و نخ نما شده و مثل کبريت بي خطراند به اعماق فراموشي سپرده شود.
حتي اگر بر اساس يک مجاهدت شخصي هم پس از مدتها يک فيلم يا سريال راهي غير از اين را بپيمايد به دليل تبديل نشدن به جريان و سيطرهي روند خنثي سازي بر روح حاکم بر عموم سريالهاي تلويزيوني به زودي فراموش ميشود و اساساً در ميان انبوه محصولات خنثي و بيضرر، گم و گور ميشود.
سريالهايي که عموماً در يک آپارتمان و با تعدادي بازيگر و کارگردان و ساير عواملي که گويا قرارداد مادام العمر با رسانهي تلويزيون دارند، ساخته و روانهي آنتن ميشوند و جالب اينجاست که دوستان مثل آچار فرانسه همه فن حريف شدهاند و براي مناسبت و بيمناسبت سريال و فيلم تلويزيوني ميسازند و محصول بيرون ميدهند.
آن هم با يک سري ايده، سوژه، ساختار و فرم تکراري که از فرط مکرر شدن نخ نما شده و بيننده را دچار حالت تهوع ميکند و اگر دسترسي به شبکههاي ماهوارهاي نداشته باشد خب مجبور است که تحمل کند به اميد اينکه چيزي از جذابيت کاذب يا صادق دستگيرش شود.
البته تنها چيزي که نيست همين جذابيت است چراکه هرقالب، صورت و شکلش را ديگران در فيلمها و سريالهاي خارجي در دسترس همگان، به خرج دادهاند و ديگر چيز دندان گيري براي کارگردان مادام العمر رسانهي فراگير نگذاشتهاند که البته اگر گذاشته بودند هم بعيد بود قابليت، شناخت فهم و استفادهي درست و کارآمد از آن را داشته باشد!
براي تصديق اين مباحث فقط کافي است نگاهي به سياههي سوژهها و عوامل ساخت سريالهاي تلويزيوني بياندازيم تا همه چيز دستمان بيايد.
نکتهي قابل توجهي که به لحاظ عقبهي فکري و استدلالي اين روند سريال سازي و فيلم اندازي، گاهي اوقات توسط آقايان مدير و برنامه ساز رسانهي فراگير گفته ميشود اين است که نوعي ارجاع به تمايل و خواست مخاطب براي دفع ضرر و اسکات منتقدين مورد اشاره قرار ميگيرد و به عبارت ديگر ميگويند مخاطب همين را ميخواهد و رسانه هم بيمخاطب معنا ندارد، پس نتيجه ميگيريم که همين وضع که هست خوب و مطلوب و بلکه ضروري و اجتناب ناپذير است.
اما واقعيت جز اين است و اين بيان چندين اشکال مبنايي و وقوعي دارد.
اول؛ مخاطب چنين چيزي نميخواهد و رويکرد مردم و خواستههاي آنها که به شکلهاي مختلف و بارها مورد تأکيد و اصرار قرار گرفته گوياي چيزي جز اين است و اگر قرار باشد بيشتر مردم ايران را بر اساس عقبهي تاريخي و اعلام مواضع صريحش در مواقف تاريخي آن هم به دفعات مورد قضاوت قرار دهيم اين رهيافتها و رويکردها در شاخصههايي مثل روحيهي انقلابي، عدالت طلبي و معنويت خواهي به عنوان ارکان اصلي هويت اين ملت قابل سنجش و رديابي است و اينها همان چيزهايي است که در محتوي و پرداخت داستاني و مضامين فيلمها و سريالهاي تلويزيوني اگر مفقود و حذف شده نباشد به طور قطع مهجور، غريب و مظلوم است.
گذشته از اين، بر فرض محال که اين پيش فرض را بپذيريم که خواست و تمايل عمومي اين است. مگر وظيفهي رسانه چيزي جز هدايتگري و جهت دهي درست و اصولي اذهان عمومي است؟
آيا مديران و برنامهسازان محترم دنباله روي محض را تنها منشور وظايف خود ميدانند و بعد دانشگاه بودن صدا و سيما را به کلي به دست فراموشي سپردهاند؟ اينکه امام راحل فرمود:« صدا و سيما بايد دانشگاه باشد»، چه معنايي جز اين دارد؟
ادامه دارد...(*)